وضعیت حجاب قبل از اسلام چگونه بود؟ کیفیت حجاب همسران پیامبر و امامان علیهمالسلام چگونه بود و آیا آنها از چادر استفاده مىکردند و بر فرض لزوم حجاب و چادر، چرا از چادر مشکى استفاده مىشود و از رنگهاى دیگر استفاده نمىشود؟
چادر به صورتى که در میان ایرانیان معمول است - چادر بلند که تا پایین پا مىرسد - در میان عربها معمول نبوده، ولى چیزى شبیه نیمه چادر، رایج بود و ظاهراً منظور از «جلباب» هم - که در آیات قرآن آمده - اشاره به همین است؛ چیزى که نه مثل مقنعه و روسرى کوتاه بوده، نه مثل چادر خیلى بلند؛ این حجاب، شاید تا کمر و کمى پایینتر مىرسیده است و آن بزرگواران از آن استفاده مىکردند. عربها از پوششى به نام «درع» که پیراهن بلندى بوده و «ملحفه» که همان چادر بوده است و مقنعه، استفاده مىکردند. از روایات استفاده مىشود که این بزرگواران، هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر مىکردند و درع هم پیراهن بلندى بوده که تا پشت پا مىرسید و آستینهایش بلند و گشاد بوده و ملحفه هم چادرى بوده که به خودشان مىپیچند. در آداب نمازگزار هم آمده که زن در موقع نماز، اگر بخواهد حجاب کاملى داشته باشد، باید از مقنعه، درع و ملحفه استفاده کند.1
لازم است توجه داشته باشیم که پوشش و لباس، همواره با انسان بوده، زنان بیش از مردان در همه تمدنها، داراى پوشش بودهاند. در تمدن فینیقىها که چهار هزار سال پیش از میلاد مىزیستند، زنان آنها داراى حجاب بودند و براى پوشش خویش از پارچههاى سرخ رنگ استفاده مىکردند.2 زنان آریایى نیز داراى حجاب بودند؛ به ویژه زنان طبقات بالاى اجتماعى آنان که برایشان حجاب داراى ارزش ویژهاى بود.3 در بین یونانیان رسم بود که زنان حتى صورتهاى خویش را با قسمتى از روپوش بسیار ظریف بپوشانند و زنان مجبور به نشستن در حرمسراها بودند و حتى تعلیم و تعلم، توسط مادران و دایگان انجام مىشد. 4
آشوریان و کلدانیان نیز داراى حجاب بودند، یکى از نویسندگان مىگوید: «زنان بابل و آشور، تنها آنان که عفیف بودند و شوهر داشتند، داراى حجاب بودند». 5
همچنین زنان اسپارتى، محجبه بودند. دختران اسپارتى، پس از شوهر کردن، حجاب مىگرفتند. نقشها و تصویرهایى که از زنان اسپارتى باقى مانده است، حکایت از این دارد که زنان اسپارتى، سر را مىپوشاندند و صورت را باز مىگذاشتند و هنگامى که به کوچه و بازار مىرفتند، داراى حجاب بودند.6
همین طور رومیان، کارتاژىها، چینىها، هندىها، ایرانیان باستان، ایرانیان اشکانى و ساسانیانى، همه داراى حجاب بودهاند.7 در تورات و کتابهاى مقدس نیز سفارش به حجاب شده و عذاب بىحجابى، بیان شده است.8
با این حال، موج فساد، برهنگى و بدحجابى، در غرب جدید آغاز شد و کم کم به جوامع دیگر سرایت کرد.
ویل دورانت مىگوید: «فساد اخلاقى [در جامعه آن روز غرب]، نشانه آزادگى و خردمندى بود و هرزهگى، به صورت نوعىآداب رایج در آمده بود. در فرانسه قرن 18، زنى که تنها به شوهر خود دل بسته بود، یادگار دورانهاى گذشته به شمار مىآمد و زناشویى، فقط وسیله اى براى حفظ نام خانوادگى و انتقال ثروت بود».9
مونتسکیو مىنویسد: «مردم پاریس، هر مردى را که زنش را تنها از آن خود بداند، مخل آسایش اجتماعى مىدانند و هر زن، عاشقى داشت و هر شوهرى، معشوقهاى».10
این فساد و بىبندوبارى، با رنسانس علمى در اروپا شروع شد و توسط روشنفکران غرب زده، به جهان سوم راه یافت؛ ابتدا در دولت عثمانى و کم کم به کشورهاى دیگر نفوذ کرد. در ایران، اولین بار، بىبندوبارى و بدحجابى، توسط شاه عباس کبیر با پذیرفتن برادران «شرلى» شروع شد و مىتوان شروع جریان غرب زدگى مستمر را از دوران فتحعلى شاه دانست.11
بعد از این دوره، رضاخان در ایران و آتاترک (مصطفى کمال) در ترکیه و امانالله خان در افغانستان، مأمور کشف حجاب شدند.
بنابراین، آغاز بىحجابى و بدحجابى را مىتوان دوران تحول و رنسانس در اروپا دانست.12
برترى چادر مشکى
در بین رنگها، رنگهاى تیره و مشکى، در تأمین حجاب حداکثرى بانوان در بیرون منزل، مؤثر هستند.
علاوه بر این، رنگ مشکى پوشاننده رنگهاى دیگر است و زیر آن، هر لباس رنگى دیگرى را که باشد، مىپوشاند. ضرب المثل معروف «بالاتر از سیاهى رنگى نیست»، اشاره به همین واقعیت است که رنگ سیاه، برترین رنگهاست و تمام رنگهاى دیگر، در مقابل آن، رنگ مىبازند.
آرامش بیشتر
قرآن مجید مىفرماید: «پرده سیاه و تاریک شب، روز را مىپوشاند».13 در برخى از تفاسیر آمده است: ساکنان زمین، پس از تحمل چند ساعت گرما و رنج و کار و فعالیت روزانه، طالب سکون و آرامش شب مىشوند و شب، ساکنان زمین را در چادر سیاه و مشکى خود مىپوشاند.
«پرده سیاه و تاریک شب را به منزله لباس و پوشش قرار دادیم». در این آیه، تاریکى شب، به پرده و پوشش گسترده، تشبیه شده است که همه اجسام را مىپوشاند؛ همان گونه که جلباب و چادر مشکى، تمام بدن و لباس بانوان را در مقابل نامحرم مىپوشاند.
برخى جلباب را به چادر شب معنا کردهاند. به نظر مىرسد به دلیل دو ویژگى گستردگى در پوشش و رنگ مشکى که در جلباب، چادر مشکى و پرده تاریک شب موجود مىباشند، به چادر شب معنا شده است.
نگاهشکنى و آسایش بیشتر
در روانشناسى رنگها، چنین آمده است: سیاه به معناى «نه» است. رنگ مشکى، اثر کاهش تحریکهاى روحى و روانى دارد؛ چون رنگى صامت و غیرمحرک است و واکنش مهمى در بیننده ایجاد نمىکند، از این رو، یکى از بهترین ابزارهاى کاهش واکنشهاى روانى است و نه تنها موجب جلب توجه دیگران نمىشود، بلکه به عدم توجه کمک مىکند. به همین دلیل، در هنگام برخورد با جنس مخالف و غیرمحارم، استفاده از چادر مشکى، اثرات مطلوبى از نظر کاهش حالات و امیال جنسى دارد. خداوند در سوره نور، ضمن آموزش حدود مراقبتهاى اولیه در شیوه رویارویى با غیرمحارم در آخر آیه، خطاب به زنان مىفرماید: «نباید زنان پاى خود را چنان به زمین بکوبند که صداى زینتآلاتشان شنیده شود (و سبب تحریک نامحرم گردد)». بنابراین، مىتوان گفت که چون لباسهاى رنگارنگ، سبب جلب توجه نامحرم و تحریک جنسى مىشوند، مطلوب نمىباشند؛ اما چون حجاب و چادر مشکى، باعث جلب توجه نمىگردد، رنگى مطلوب است. معمولاً بانوانى که اعتقاد راسخ به لزوم پوشیدگى بیشتر در برخورد با نامحرم دارند، چادر مشکى را مىپسندند؛ زیرا این رنگ، بدن را بیشتر و بهتر مىپوشاند.
از سوى دیگر، وقتى رنگ مشکى در کنار رنگ دیگرى قرار مىگیرد، تأثیر آن را تقویت مىکند و خصلت آن رنگ را مورد تأیید قرار مىدهد. اگر یک پنجره رنگین، در کنار میز سیاهى قرار بگیرد، هر بینندهاى که به آن سو بنگرد نگاه او ناخودآگاه به طرف پنجره جلب خواهد شد و اصلاً به صفحه سیاه میز توجهى نخواهد کرد. رنگ سیاهِ میز، خاصیت جلوهنمایى خود را نفى کرده، در عوض، خاصیت رنگ پنجره را تقویت مىکند. به همین علت، وقتى خانمى چادر مشکى به سر مىکند و در خیابان راه مىرود، ناظرى که از دور به او و اشیاى رنگى اطراف او، مثل ماشینها و مغازهها نگاه مىکند، بىاختیار، اشیاى رنگى نظر او را به خود جلب مىکنند. بسیارى از اوقات، بیننده به رنگ مشکى اصلاً توجهى نمىکند.
بنابراین، بانوانى که مىخواهند به بهترین شیوه، عفت و پاکدامنى خود را حفظ کنند و از نگاههاى آلوده در امان باشند، از حجاب و چادر مشکى استفاده مىکنند.
چادر مشکى، بدن بانوان را در مواجهه با نامحرمان به طور یکنواخت و در عین حال به روش ساده و معمولى و به دور از تجمل، مىپوشاند.
وقار و هیبت معنوى بیشتر
در برخى کتابهاى مربوط به روانشناسى رنگها، چنین آمده است: رنگ سیاه در بعضى موارد دلیل بر وقار و سنگینى و شیکپوشى است. رنگ مشکى نمایانگر قدرت و اقتدار است.
خصوصیت دیگر رنگ مشکى آن است که باعث هیبت و ابهت بیشترى مىشود و به دلیل همین خصوصیت، غالباً حاکمان و بزرگان براى اظهار شکوه و جبروت خویش، از لباسهاى مشکى استفاده مىکنند.
به نظر مىرسد که انتخاب رنگ مشکى براى عمامه سادات و فرزندان پیامبر نیز به اعتبار ویژگى احتشام و هیبت معنوى است. به همین جهت، در برخى روایات گفته شده که رنگ مشکى، کراهت دارد؛ مگر در عبا (چادر)، عمامه و کفش.14
امروزه نیز لباس رسمى برخى شخصیتها، مثل قضات و وکیلها، به ویژه در مراسم ویژه و رسمى، غالباً مشکى و یا سرمهاى است و ورزشکاران نیز زمانى که در رژه رسمى شرکت مىکنند، غالباً کت و شلوار مشکى یا سرمهاى مىپوشند. با توجه به همین ویژگى، استفاده بانوان از حجاب و چادر مشکى، باعث نوعى والایى و هیبت معنوى مىگردد و سبب مىشود که مردان نامحرم، در برخورد با آنان، حریم گیرند.
با وجود بهرهها و آثار متعدد ذکر شده براى حجاب مشکى، متأسفانه برخى مطبوعات در سالهاى اخیر، به طور غیرمنطقى و با تمسک به شبهاتى، در جهت سست کردن پایههاى حجاب اسلامى در ذهن بانوان و گسترش بدحجابى و بىحجابى، گام برداشتهاند.
نشاط و اعتماد بیشتر
حضرت على علیهالسلام مىفرماید: «پوشیدگى زن، برایش، بهتر است و زیبایىاش را پایدارتر مىسازد».15
از این رو، احکام الهى بیش از آنکه به محدودیت لذتها منجر شوند، به ماندگارى لذتها و پایدارى نشاط و خوشىها مىانجامند. از این رو، اگر چه حجاب از یک سو براى خانمها محدودیت است و موجب خستگى و زحمت مىباشد، اما از سوى دیگر، اوج احساسات را سالم نگه مىدارد و عاطفهها و محبتها را در کانون گرم خانواده، متمرکز مىسازد و زن و مرد را از بىتفاوتى نسبت به همدیگر، در نظام خانواده، نجات مىدهد و این بحرانى است که هم اکنون دامنگیر جوامع غربى شده است؛ به طورى که در هنگام برپایى کانون خانواده که باید بر اساس عشق و محبت تحکیم شود و مهمترین ابزار آن، میل جنسى نسبت به یکدیگر است، این میل، رو به افول گذاشته و بنیان خانوادهها را متزلزل ساخته است. همچنین عشق و عاطفه همسران نسبت به یکدیگر قبل و بعد از ازدواج - به دلیل روابط متعدد - کاهش مىیابد؛ در حالى که با رعایت حجاب برتر، نشاط کانون خانواده و اعتماد آنان نسبت به یکدیگر، بیشتر خواهد شد.
1. مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، سوره نور، آیه 31.
2. دائره المعارف القرآن العشرین، ج 3، ص 335.
3. سید محمود مدنى، فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص245.
4. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 2، ص 235.
5. سید رضا پاکنژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 3، ص 183.
6. فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص 259.
7. همان، ص 267-260.
8. تورات یا عهد قدیم، ص 1011 - 1002.
9. تاریخ تمدن، ج 19، ص 4.
10. همان، ج 9، ص 328.
11. فساد سلاح تهاجم فرهنگى، ص 79-78.
12. همان، ص 77-76
13. اعراف، آیه 3.
14. مستدرک، بحارالانوار، ج 5، ص 279.
15. همان، ج 14، باب 7